این لغت چند بار در دیوان البسۀ نظام قاری آمده و مصحح در فهرست لغات آن را جز لغات لاینحل و مشتبه دیوان البسه یاد کرده است: گه حصیری گشاد و صندل باف گاه ترغو و قیف و لاکمخا. نظام قاری (دیوان البسه ص 21). همچو صندل باف مفتون گشته ام بر روی صوف آن عقوبت بس که ارمک دید در پهلوی صوف. نظام قاری (دیوان البسه ص 88). و امرای ارمک و صوف و سقرلاط و دیبا و اطلس چون فراویز صندل باف گرد خود برآورد و رأی می زدند... (دیوان البسه ص 150). ظاهراً قسمی پارچه است
این لغت چند بار در دیوان البسۀ نظام قاری آمده و مصحح در فهرست لغات آن را جز لغات لاینحل و مشتبه دیوان البسه یاد کرده است: گه حصیری گشاد و صندل باف گاه ترغو و قیف و لاکمخا. نظام قاری (دیوان البسه ص 21). همچو صندل باف مفتون گشته ام بر روی صوف آن عقوبت بس که ارمک دید در پهلوی صوف. نظام قاری (دیوان البسه ص 88). و امرای ارمک و صوف و سقرلاط و دیبا و اطلس چون فراویز صندل باف گرد خود برآورد و رأی می زدند... (دیوان البسه ص 150). ظاهراً قسمی پارچه است